جدول جو
جدول جو

معنی دله تا - جستجوی لغت در جدول جو

دله تا
تکیه گاه دل، آرزوی دل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ لِ پُ تِ)
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَلَ)
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کفش چوبی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
در اصطلاح نجاران، پایه های چفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به کله پا شدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی سردسیربخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعۀ اعلا مرکز دهستان و 36هزارگزی خاور راه شوسۀ رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری صیدان مرکز دهستان، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است ساکنین آن از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از دله رج
تصویر دله رج
فرد خارج از صف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده تاس
تصویر ده تاس
کفش چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را بجای پایش گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لله را
تصویر لله را
خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
۲اندوه، غصه، عقده ۲آرزویی که در دل مانده باشد، آرزوی بر آورده نشده، عقده ی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
پرده ی نازک بخش داخلی پوست برخی درختان مانند توت و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
ملایم، آب نیم گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی لوچو
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که غوزه های درشت پنبه را در هنگام غوزه چینی، با رندی
فرهنگ گویش مازندرانی
به میان افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
۲میوه ای که فقط درون آن پخته و بخش بیرونی آن خام مانده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی محلیپس از آغاز مبارزه ی دو کشتی گیر، کشتی گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نی قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
بدچشم، هیز، کسی که به ناموس یا مال کسی طمع داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب داخل ریسندگی، چوب بلندی که در ساختمان سازی مورد استفاده قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
بامغز –مغزدار، آدم تودار، رازدار، آدم مرموز
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل و خارج شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دره، نام بخشی در کوه های جنوبی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف بالا رونده از درختان جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در حوزه ی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چنگر، از انواع مرغان آبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر
فرهنگ گویش مازندرانی
سگ ولگرد
فرهنگ گویش مازندرانی